استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➊❹}
هیونجین کار خودشو کرد و شوگا هم تا اخرش داشت تماشا میکرد
....
دیگه ص شده بود و هیونجین هنوز کارشو تموم نمیکرد ، رسما داشت جینهو رو شکنجه میکرد و جینهو هم دیگه جونی براش نمونده بود و از حال رفت
...
شوگا دیگه خیلی عصبی شد و خون به مغزش نرسید بلند شد رفت بیرون
.
.
شوگا:همین الان میریم عمارت هیونجین
نامی:ن..نمیتونیم
شوگا:همینی که من میگم میریم همین الان *داد* همه بادیگاردارو جمع کنین
کوک:من انجامش میدم
.
.
شوگا:من جینهو و نجات میدیم من میرم اول پشت سر من کوک بیاد ، نامجون و جیهوپ میرن سراغ تهیونگ و جیمین
نامی:اوکی
شوگا:/
همه عمارت و گشتیم ولی خبری از جینهو نبود
کوک:پس چرا نیستن اخه؟
شوگا:حتما از اینجا رفته یه جای دیگه
کوک:بریم پیش بقیه
شوگا خواست بره که افتاد
کوک:ش..شوگا خوبی؟؟
شوگا:کمکم کن بلند شم
کوک: اوکی
شوگا:خوب بریم
کوک:حالت خوب نیست
شوگا:خوبم بریم
.
.
جیمین اونقد تهونگ و زده بود که نایی برای خودش نمونده بود چه برسه به تهیونگ تهیونگدیگه تقریبا از حال رفته بود
جیمین نمیتونست دست از کارش برداره چون هیونجین به بادیگاردا سپرده بود که حواسشون باشه
جیمین:/
دیگه نمیتونستم تحمل کنم تا کی باید این کارو میکردم؟باید خودم دست به کار بشم
از پشتش تفنگ و دراورد و به بادیگارد روبهرو ییش شلیک کرد و اون افتاد
سریع بند دستای تهیونگ و باز کرد که تهیونگ با شدت افتاد زمین
جیمین:ت..تهیونگ بلند شو همیم الان باید بریم
ته:م..من ن..نمی..تو..نم
جیمین: توروخودا بلند شو
ته:من نمیتونم بیام تو برو دیگه نای راه رفتن ندارم
جیمین به حرف تهیونگ گوش ندادو اونو بلند کرد و دستشو انداخت دور شدنش
ته:اخخخخخخخ
جیمین: باید تحملش کنی تا از اینجا بریم بیرون
اما اونا ار اون مکان خارج میشدن؟؟
.
.
شوگا:ن..نبودش*بغض*
نامی:نگران نباش پیداش میکنیم
جینهو:بیاین اینجارو ببینین
کوک:چیه؟؟
هوپی: یه در مخفی اینجاست *بازش کرد* برسم تو
همه پست سر جیهوپ راه افتادن و رفتن داخل
کوک:اینجا چقدر تاریکه
نامجون گوشیشو اورد و چراغ قوه شو روشن کرد: الان بهتر شد
هومی:ا..اون چیه؟؟
.....
این پارت و گذارش کرده بودید
....
دیگه ص شده بود و هیونجین هنوز کارشو تموم نمیکرد ، رسما داشت جینهو رو شکنجه میکرد و جینهو هم دیگه جونی براش نمونده بود و از حال رفت
...
شوگا دیگه خیلی عصبی شد و خون به مغزش نرسید بلند شد رفت بیرون
.
.
شوگا:همین الان میریم عمارت هیونجین
نامی:ن..نمیتونیم
شوگا:همینی که من میگم میریم همین الان *داد* همه بادیگاردارو جمع کنین
کوک:من انجامش میدم
.
.
شوگا:من جینهو و نجات میدیم من میرم اول پشت سر من کوک بیاد ، نامجون و جیهوپ میرن سراغ تهیونگ و جیمین
نامی:اوکی
شوگا:/
همه عمارت و گشتیم ولی خبری از جینهو نبود
کوک:پس چرا نیستن اخه؟
شوگا:حتما از اینجا رفته یه جای دیگه
کوک:بریم پیش بقیه
شوگا خواست بره که افتاد
کوک:ش..شوگا خوبی؟؟
شوگا:کمکم کن بلند شم
کوک: اوکی
شوگا:خوب بریم
کوک:حالت خوب نیست
شوگا:خوبم بریم
.
.
جیمین اونقد تهونگ و زده بود که نایی برای خودش نمونده بود چه برسه به تهیونگ تهیونگدیگه تقریبا از حال رفته بود
جیمین نمیتونست دست از کارش برداره چون هیونجین به بادیگاردا سپرده بود که حواسشون باشه
جیمین:/
دیگه نمیتونستم تحمل کنم تا کی باید این کارو میکردم؟باید خودم دست به کار بشم
از پشتش تفنگ و دراورد و به بادیگارد روبهرو ییش شلیک کرد و اون افتاد
سریع بند دستای تهیونگ و باز کرد که تهیونگ با شدت افتاد زمین
جیمین:ت..تهیونگ بلند شو همیم الان باید بریم
ته:م..من ن..نمی..تو..نم
جیمین: توروخودا بلند شو
ته:من نمیتونم بیام تو برو دیگه نای راه رفتن ندارم
جیمین به حرف تهیونگ گوش ندادو اونو بلند کرد و دستشو انداخت دور شدنش
ته:اخخخخخخخ
جیمین: باید تحملش کنی تا از اینجا بریم بیرون
اما اونا ار اون مکان خارج میشدن؟؟
.
.
شوگا:ن..نبودش*بغض*
نامی:نگران نباش پیداش میکنیم
جینهو:بیاین اینجارو ببینین
کوک:چیه؟؟
هوپی: یه در مخفی اینجاست *بازش کرد* برسم تو
همه پست سر جیهوپ راه افتادن و رفتن داخل
کوک:اینجا چقدر تاریکه
نامجون گوشیشو اورد و چراغ قوه شو روشن کرد: الان بهتر شد
هومی:ا..اون چیه؟؟
.....
این پارت و گذارش کرده بودید
۳۲.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.